روز جهانی خانواده
خانواده خوب و خوشبخت از بزرگترین نعمت ها

بیست و پنجم اردیبهشت توسط سازمان ملل متحد روز جهانی خانواده نامیده شده است، تا به این بهانه در سراسر جهان بر بازگرداندن جایگاه بنیان خانواده به زندگی امروزی تاکید شود.
در بیست سپتامبر ۱۹۹۳، سازمان ملل، سال ۱۹۹۴ را سال جهانی خانواده و روز ۱۵ مه را روز جهانی خانواده نامید. این برنامه سالیانه در تاکید بر اهمیت بنیان خانواده به عنوان واحد اصلی جامعه و نقش آن موقعیت جهانی هر ملت برگذار میشود. این روز فرصت مناسبی برای بررسی مسائل و مشکلات، اطلاع رسانی و مشاوره و صدها مورد اجتماعی دیگر به دست دست اندرکاران میدهد. در بیشتر کشورها، روز جهانی خانواده روزی پر از فعالیتهای جمعی و خانوادگی، روزی برای یادگیری و از همه مهمتر روزی برای یادآوری عشق و احترام به اعضا و محیط خانواده است.
داشتن یک خانواده شاد و خوشبخت تنها با فراهم کردن نیازهای اولیه زندگی به دست نمی آید. اما نگران نشوید، رسیدن به چنین هدفی بسیار آسان تر از آن است که تصورش را بکنید. نکات زیر برگرفته از کتاب رازهای ساده خانوادهای خوشبخت “Simple Secrets of Happy Families” نوشته دکتر دیوید نیون است
۱- برای زندگی خود محله مناسبی انتخاب کنید
گذشته از این حقیقت که محل زندگی خود را با توجه به بودجه و امکانات خود انتخاب میکنیم، اما همین انتخاب که گاهی محدود هم هست باید با تفکر صورت گیرد. سوال اصلی این است همسایه های شما چه کسانی هستند؟ آیا در این محل تعداد بچه ها زیاد است؟ آیا فرزندان شما میتوانند به راحتی در خارج خانه رفت و آمد و بازی کنند؟ آیا در این محل مدرسه خوب، کتابخانه و خدمات مشابه وجود دارد؟ به خاطر داشته باشید کسانی که از محل زندگی خود راضی هستند ۲۵ درصد بیشتر از دیگران از زندگی خانوادگی خود راضی هستند.
۲- با فرزندان خود صحبت کنید
اگر با فرزندان خود ارتباط برقرار نکنید، احتمال اینکه آنها با بدبینی و احساس نا امنی رشد کنند بسیار زیاد خواهد بود. هنگامی که کودکان غمگین و گوشه گیر به نظر می آیند، این وظیفه شما است که گفتگو را آغاز کنید و به بهترین نحو دلیل ناراحتی او را بپرسید. فرزندان شما به توجه واقعی شما نیاز دارند و باید آنرا حس کنند.
۳- افکار و خاطرات روزانه خود را بنویسید
تحقیقات و آمار نشان میدهند والدینی که یک دفتر روزانه دارند، زندگی خانوادگی شادتری دارند. ثبت احساسات و افکارتان در باره جهان اطراف، امیدها و رویاها یا هرچیز دیگری که در ذهن دارید، علاوه بر ثبت خاطرات، یک فضای خصوصی و آرام بخش برایتان مهیا میکند.
۴- کارهای منزل را باهمدیگر انجام دهید
شاید تصور میکنید که انجام کارهای منزل به تنهایی ساده تر باشد. اما زمانی که کارها را بین همسران و فرزندان تقسیم شود، هم بستگی و احترام بیشتری به دنبال خواهد داشت. زمانی که کارهای خانه به طور عادلانه تقسیم شود، خوشبختی خانواده را تا ۳۲ درصد افزایش خواهد داد.
۵- با خانواده همسرتان مهربان باشید
داشتن رابطه خوب با والدین همسر، نه تنها موجب میشود که همه روزگار بهتری در کنار هم داشته باشند، بلکه شناخت بهتری از شریک زندگیتان به شما خواهد داد.
۶- درباره تاریخ خانواده خود صحبت کنید
شنیدن خاطرات و داستانهایی از نسلهای گذشته، موجب استحکام بنای خانواده و قدرت بخشیدن به ریشه های خانوادگی در ذهن کودکان خواهد شد. دانستن اینکه چه کسی هستیم و از کجا آمده ایم همواره جالب و در بسیاری مواقع افتخار آمیز است.
۷- به خود اعتقاد داشته باشید
هیچ چیز اسرارآمیزی در رسیدن به مقام یک پدر/مادر خوب وجود ندارد. والدین خوب کسانی هستند که در زندگی فرزندان خود حضور دارند و عشق بی قید و شرط خود را به آنان عرضه میکنند. آنها را درک میکنند و در مشکلات یاریشان میکنند. پس بهترین پدر و مادر ممکن باشید و از آنچه انجام میدهید شاد باشید.
۸- فرزندانتان را نازپرورده نکنید
کودکانی که توسط والدین بیش از حد حمایتگر بار می آیند، به سختی می توانند در خارج از محیط خانواده موفق باشند. سپر بلای فرزندان خود نشوید، بلکه مشکلات را برایشان توضیح دهید. به آنها بیاموزید که مسائل ناگوار همیشه وجود دارند اما شما همیشه سعی خواهید کرد برای رفع مشکلات آنها را یاری دهید.
۹- با همسر و فرزندانتان مانند دوستان خود رفتار کنید
معمولا ما بیش از حد روی میزان تحمل و حوصله همسر و فرزندان خود حساب میکنیم اما همیشه مراقب حال و هوای دیگران هستیم. با خانواده خود هم همانطور رفتار کنید که با دوست نزدیک خود رفتار میکنید. برایشان وقت بگذارید، به درد دلشان گوش دهید و گاهی با آنها به گردشهای خصوصی، خرید یا کافه بروید.
۱۰- اعصاب خود را کنترل کنید
تحقیقات نشان داده است که از هر ده خانواده، اعضای چهار خانواده عادت دارند در زمان بحث، فریاد بکشند. چنین رفتاری نه تنها برای کودکان بسیار مخرب است بلکه هیچ مشکلی را هم حل نمیکند. زمانی که از شدت عصبانیت نمیتوانید درست فکر کنید، خود را از بحث بیرون بکشید.
۱۱- مراسم و آداب خانوادگی خاصی ترتیب دهید
مراسم خانوادگی شما میتواند یک گردهمایی سالیانه باشد یا پیک نیک هفتگی، مهم این است که چنین برنامه هایی در تقویت و هم بستگی خانوادگی تاثیر فراوانی دارند.
۱۲- وقت شناس باشید
شاید این مورد به نظر پیش پا افتاده باشد. اما وقتی در زمانی که تعیین کرده اید حاضر باشید، نه تنها حس احترام دیگران را برمی انگیزید، بلکه به فرزندان و همسر خود نشان میدهید که چقدر برایشان اهمیت قایل هستید.
۱۳- با بزرگترها معاشرت کنید
با خواهر و برادر، بزرگترهای فامیل و دوستان نزدیک خود معاشرت کنید. حضور این افراد میتواند در ایجاد الگوهای مناسب در فرزندانتان بسیار موثر باشد. تحقیقات نشان داده است کودکانی که با دوستان و بزرگسالان دیگر در خانواده معاشرت میکنند، شادتر هستند.
۱۴- به آنها بگویید که دوستشان دارید
حتا اگر علاقه شما به همسر و فرزندانتان امری واضح باشد، آنها نیازمند شنیدن آن هم هستند، از یادآوری عشق خود به عزیزانتان غافل نشوید.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
زایش و نام و نشان
بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت | نوانتر شدم چون جوانی گذشت | |
فریدون بیداردل زنده شد | زمین و زمان پیش او بنده شد |
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاژ) دانستهاست. بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع دیگر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، پیشگفتار دستنویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانستهاست.
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژه «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست. دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست. همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست.
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد. .
سرودههای جوانی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداختهاست و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایهٔ داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کردهاست. این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد. به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گشتاسبنامه سرودهٔ او (که به زمانهٔ زرتشت میپردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بنمایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد. فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.
سُرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد | به ماه سفندارمذ روز ارد | |
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار | به نام جهان داور کردگار |
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک | همی زیر بیت اندر آرم فلک | |
ز هجرت شده پنج هشتاد بار | به نام جهان داور کردگار |
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد | امیدم به یک باره بر باد شد |
کنون سالم آمد به هفتاد و شش | غنوده همه چشم میشار فش |
درگذشت و آرامگاه
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بنمایههای کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بنمایه دیگری یاد نکردهاست. تذکرهنویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کردهاند. جدای از آن تذکرةالشعرایدولتشاه (که آن هم بسیار بیپایهاست) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آوردهاست. محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفتههایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کردهاست، این گونه نتیجهگیری کردهاست که فردوسی میبایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در توس به خاک سپرده شد. چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینهتوز توس (بر پایه چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آوردهاست که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی نماز نخواندهاست و حمدالله مستوفی در پیشگفتار ظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که پیروان زیادی داشتهاست. برخی نویسندگان دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آوردهاند که گمان میرودً عربیشده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا دانستهاست از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک به سی سال داشتهاست. مقبره فردوسی که دهه ها بی توجه مانده بود، بین سالهای 1307 تا 1313 به دستور رضا شاه پهلوی بازسازی شد و هم اکنون معادل یکی از معبد های ملی ایرانی درآمده است.
افسانههای زندگی فردوسی
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامهخوانان پدید آمدهاند. بیپایه بودن بیشتر این افسانهها بهآسانی با بهرهگیری از بنمایههای تاریخی یا با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه روشن میشود. از این دست میتوان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستانهای سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بودهاست به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
سرودههای فردوسی
تنها سرودهای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامهاست (جدای از بیتهایی که خود او از سرودههای دقیقی دانستهاست. سرودههای دیگری نیز از فردوسی دانسته شدهاند مانند چند قطعه، چهار پاره، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سراینده آنها فردوسی باشد، بسیار دودل میباشند و به ویژه قصیدهها را سرودهٔ زمان صفویان میدانند
سرودههای دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شدهاند که بیشترشان بی پایه هستند. نامورترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری سرودهٔ فردوسی به شمار رفتهاست. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی او را شرفالدین علی یزدی دانستهاست و بر این باور بودهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد .
سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شدهاست «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بودهاست و شش بیت از آن به جای ماندهاست. ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. انتساب چنین هجونامهای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔعثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، نام برده شدهاست، سرودن هجونامهای توسط فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست.
دوستداران و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه. ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست.
سعدی شیرازی (ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله)، نیز به نیکی و احترام از فردوسی، یاد میکند و بارها از نام قهرمانان کتاب شاهنامه در آثار خود نام بردهاست و حتی بیتی از شاهنامه را در کتاب بوستان عیناً نقل نموده که در اصطلاح ادبی به این کار «تضمین» میگویند:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد | که رحمت برآن تربت پاک باد | |
میازار موری که دانه کش است | که جان دارد و جان شیرین و خوش است |
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بودهاست - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند و همچنین عطار نیشابوری خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود که اینان برای خشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیست، و از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی، زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.
جدا از سکوت عمدی که تا دویست سال پس از مرگ فردوسی دربارهٔ او برجای بودهاست و به سبب آن بسیاری از نویسندگان و سرایندگان نامی از فردوسی یا شاهنامه سخنی نیاوردهاند، در سرزمینهای دورتر از <-CategoryName->
برچسبها: